مجموعه ترانه های عاشقانه بندر
فکر می کنم که این کتاب رو همه شما عزیزان تا به حال خونده باشین یا حد اقل یه نگاه بهش انداختین به هر حال من اشعاری رو از این کتاب انتخاب کردم . تا شاید اونهایی که هنوز نتونستن این کتاب رو تهیه کنن با اون آشنا بشن.
سرایند ه گان اشعار این مجموعه عبارتند از : 1- محمد پور کن 2- جعفر اوج هرمزی 3- حسن کریمی 4- ابراهیم شهدوستی 5- ابراهیم منصفی 6- صالح آتون 7- فاطمه رضایی 8-علی حبیب زاده (علی خان) 9- قنبر راستگو (قنبر احمد) 10- عبدالصمد شیب درازی 11- عبدالقادر سوزایی . که این مجموعه به وسیله آقای محمد ذوالفقاری گردآوری شده
و برخی از سروده های این مجموعه عبارتند از :
سلام علیکم زیور خوشگلم - ایبو نه بار- عروس خانم - حمیده - نارت زیادم - ای سیاه زنگی و...
و این هم ای سیاه زنگی
ای سیاه زنگیء دلم مکن خون
هر جا انینی مگه رازت وا مردم
هر روزن باید به دنبالت بگردم
خیر نگینی سیاه با تو مه هستم
جمال جمالو ء جمالک جمتل بدو(2)
بدو تا هر دومن وا هم بشیم جون
هر چی مردم اگن گوش مده تو
خدا خودی ادونت بی تو مواتن
بدو کنارو بنین صحرا مره تو
جمال جمالو ء جمالک جمتل بدو(2)
ابراهیم منصفی حسین وفادار(حسین خان)
سلام جگر...
چه عجب بپ گپو جان پیدات بود
کجای...نهی...
مه تا حالا ای کتاب امنخوندن حتماً اخنم
عکس حسین وفادارتم باحالن
البته عکس منصفی دگه مگه...شعرتم زیبان
مه هم به روزم
سلام. مطلب خوبی بود . خوندمش تا اخر.
خواستی تبادل لینک میکنیم. وبلاگ جدیدم به نام بندرجاسک
کتاب جای حرف و نقد فراوان دارد.اقای ذوالفقاری جوان است و جویای نام. برای همین حرفمن را در جای دیگری به گوشش میرسانم. در مجموع کار ارزشمندی است فقط باید کسی پیدا شود و اثار موسیقی و اهالی ان را از قدیم تا حال جمع اوری کند .که متاسفانه تا بحال ....موفق باشید
سلام
موضوع مطلبت جالبه
ولی میتونستی با توضیحاته کاملتری، قشنگتر و گویاتر ارایه بدی............
موفق باشی.................
سلام
دیر به دیر دگه افتخار ادی ...
کتاب یه ایده ی خوب ولی حرام شدن
به شدت اشتباهاتی ایشستن که با کمی صبر و پرسیدن حل شبوده وتازه ضبط بسیاری از ترانه اون چه از لحاظ شناسنامه و چه از لحاظ الفاظ اشتباهین که شبوده نبشت وکار با غنای بهتری عرضه ببود ولی خوب گمونوم ای نخواست و نبود و حیف بود هرچند اتونت در چاپون بعدی جبران بکونت.
با این حال از لحاظ ابتکار قابل تقدیر فراونن و ماندگار
سلام
تلنگر خوبی هستری لذت ایشسته !
زودته به روز بکنی بهته نن ؟!
با سلام.
جوانی پیذا شده و در گمنامی زجر کشیده.پول خرج کرده .وقت گذاشته .در این دوره که چاپ کتاب را هیچ کس حمایت نمیکند وظیفه ماست که از ناشران و مولفان حمایت کنیم حال اگر غلط تایپی یا دستوری دارد مقوله دیگری است بهر حال کاری بکر است که نیازمند تداوم است موفق باشید.
سلام بپ گپو
چه عجب ...کم پیدا ...به هر حال رسیدن بخیر از حضور دوباره ات خوشحال شدم ...پایدار باشی
سلام ...راستی مه دگه از تو قطع امید اکردم ...ایی هم روحیه ....ادونی لمس تو زبون بندری به چه معنان ...به سرگوچه بگه شاید بدونه ....کربونت
با سلام و خسته نباشید . خدا قوت . کجا هستری تا حالا ؟
... دلم مکن خون
منتظر مطلب بعدی هستم . زودتر آپ بکن همی !
سلام .... شعر خیلی جالبی بیییییید....فایل صوتیش روندارید؟
سلام .. خوبی ؟ ممن.نم از حضور قشنگت ... شعرت قشنگ بود ... بی معرفتم نیستما ... خودتی ... خوب خودتم کم پیدایی ... معرفی کتابت خوب بود من نخندمش تا الان ... موفق باشی ... منم آپم بیا پیشم
یه سر بدو کم پیدا بودی بزرگوار.....
بپ گپو سلام
حاشیه ساحل را که بگیری به سمت دریا می رسی ...خوب نگاه کن دست موج برایت بالاست ....
سلام بپ. مه بلاخره هوندوم.چه خبرا؟؟کم پیدایی کا؟؟
به چشمان آینه خیره می شوم
آشِناست
می شناسمش
شاید از کوچه ای .... مغازه ای..... یا جایی مافوق تصور
چشم هایش آرام است .... آرامشی نه از جنس غروب
که از جنس طلوع
چشم هایش می کاود...... چشم هایم را مرا ذهنم را
گویی او هم مرا می شناسد
شاید از کوچه ای .... مغازه ای..... یا جایی مافوق تصور
چشم هایش می کاود و می خواند
گویی به عمق ذهنیاتم سفر کرده است
خیره می شود لبخند می زند
لبخندش به موج دریا می ماند
آرامش هدیه می کند حتی بعد از طوفان
چشم هایش می درخشد
لب هایش حرکت می کند
لب به سخن می گشاید:
"می شناسمت نازنین
نه از کوچه ای .... مغازه ای.....که از جایی مافوق تصور"
من نیز او را شناخته ام
لحنش را لبخندش را چشم هایش را
راست می گوید می شناسمش از جایی مافوق تصور
او روح من است
چشم از آینه بر می گیرم.....
او را درخود می یابم
" نازنینا!
خویشتن را دریاب....."
چه بودن که بروز ناکردنی؟
سلاممممم....پس فایل صوتی چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام من تازگیها مصاحبه ای با جند تا از این بزرگان انجام داده ام که در صبا چاپ می شود خوشحال می شوم اگر اطلاعاتی دارید کمکم کنید
سلام
دستت درد نکند ، خیلی جالبه ، بی ما ات بو تو دوران جوونی ، تو کافه غدیر - لو دیریا روبروی اسکله کدیم - یادش بخیر ، تو کافه پرنده آبی ، کافه صبوری پشت دبیرستان ششم بهمن ، دبیرستانی که خیلی از هنرمندون و اهل قلم بندری از اونجا فارغ التحصیل بودن و بعد از اتقلاب دبیرستان دختو بود. یاد ممبر کرتی که شوی سینه زنی محل سرگرمی و تفریح ما چوکو محله برق و خیابون سازمان هسته و خالو عیسی که همیشه روش تاره و باقر که همیشه چرمی رولکونه و پاسدار بود و وضعش کویت بو .
خلاصه دستت درد نکند و دم همه وبلاگ نویس بندری گرم . خب بود که کتاب معرفی ات که ، چون اتونوم بی بپ بگم برام بفرسته خارج
سعید از خارج از کشور